تاکنون شش مورد از حکمتهای ابتلائات و آزمایشهای الهی را موردبررسی قراردادیم و اینک به ادامهی این بحث میپردازیم.
5-دل کندن از دنیا، شوق دیدار پروردگار: یکی دیگر از حکمتهای ابتلائات الهی این است که برای انسان ثابت میکند که دنیا محل آرامش و دل بستن نیست. خوشیهای زودگذر آن برای همه فراهم نمیشود و اگر عدّهای بدان دست پیدا میکنند، برای رسیدن به آن سختیهای فراوانی کشیده و عمر و جوانی خود را به پایش صرف میکنند. تازه هرلحظه ممکن است به دلایل مختلف و فراوانی همهی خوشیهایشان به یکباره مبدّل به غم و رنج و بلا شود.
اجل در بند تو دایم تو در بند امل آری/ اجل کار دگر دارد، امل کار دگر دارد
هر آن عالِم که در دنیا به این معنی بیندیشد/ جهان را پرخطر بیند روان را پرخطر دارد
لذا مؤمنین از این اتّفاقات عبرت گرفته و دل خود را بهسوی معبود یکتا متوجّه مینمایند. همو که در سایهی ایمان به او و دل سپردن به سخنانش، میتوان به دنیای نور و معرفت وارد شد و روح و جان ناآرام و متلاطم را در ساحل یادش آرام ساخت: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». آنها كسانى هستند كه ايمان آوردهاند، و دلهایشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است. آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مییابد.[1]
به همین دلیل است که خداوند متعال بندگان مؤمن خود را آماج ابتلائات قرار میدهد تا هر چه بیشتر با حقیقت دنیا آشنا شوند و همین معرفت، زمینهی محبّت و دلبستگی بیشتر ایشان را به کانون عشق و زیباییِ حقیقی و ماندگار، یعنی خداوند عزّ و جلّ فراهم سازد. لذا، اینکه در احادیث نورانی اهلبیت علیهم السّلام مشاهده میکنیم که بلا و مصائب را برای دوستان خدا دانسته و میزان ازدیاد آن را بر اساس کثرت دوستی و ولایت ایشان نسبت به پروردگار متعال میداند [چنان چه در روایت آمده است: «فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِيمِ الْبَلَاءِ». هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، او را با بلای بزرگ مبتلا خواهد کرد.[2]]، هیچ جای تعجّبی ندارد. حالا خوب میتوان فهمید که چرا عدّهی زیادی از کفّار و دشمان خدا از مواهب دنیوی بیشتری برخوردارند. زیرا خدای متعال میداند که ایشان هرگز از گمراهی خود بازنمیگردند و چون از گستاخیشان در نافرمانی و دشمنی با خدا و اولیاء الهی باخبر میباشد، لذا با مواهب دنیوی بیشتر، آنها را در مستی خود فرومیبرد، تا در موعد مقرّر، به یکباره در اوج غفلت و گمراهی، جانشان را بستاند.
این از کَرَم خداوند است که دشمنانش را از خان نعمت خویش در دنیا محروم ننموده و روزیشان را قطع نمیفرماید، تازه در دنیا بیشتر به ایشان میدهد، چراکه در آخرت نصیب و بهرهای نخواهند داشت. روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: جبرئیل در نیکوترین صورت بر من نازل شد و گفت: «يَا مُحَمَّدُ الْحَقُّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنِّي أَوْحَيْتُ إِلَى الدُّنْيَا أَنْ تَمَرَّدِي وَ تَكَدَّرِي وَ تَضَيَّقِي وَ تَشَدَّدِي عَلَى أَوْلِيَائِي حَتَّى يُحِبُّوا لِقَائِي وَ تَيَسَّرِي وَ تَسَهَّلِي وَ تَطَيَّبِي لِأَعْدَائِي حَتَّى يُبْغِضُوا لِقَائِي فَإِنِّي جَعَلْتُ الدُّنْيَا سِجْناً لِأَوْلِيَائِي وَ جَنَّةً لِأَعْدَائِي». ای محمّد! حق (خداوند) بر تو سلام میرساند و میفرماید: بهدرستی که من به دنیا وحی کردم: از دوستان من نافرمانی کن، و بر ایشان خشمگین باش و تنگ و سختگیر، تا دیدار من را دوست داشته باشند. و برای دشمنانم آسان و سهل و گوارا باش تا از دیدار من بدشان بیاید، بهدرستی که من دنیا را زندان دوستانم و بهشت دشمنانم قرار دادم.[3]
همچنین باز از رسول گرامی اسلام صلواتاللهعلیه و آله روایتشده است که فرمودند: «يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا دُنْيَا تَمَرَّرِي عَلَى عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِأَنْوَاعِ الْبَلَاءِ وَ ضَيِّقِي عَلَيْهِ فِي الْمَعِيشَةِ وَ لَا تَحْلَوْلِي فَيَرْكَنَ إِلَيْكِ». خداوند عزّ و جلّ میفرماید: ای دنیا! با انواع بلا بر بندهی مؤمن من تلخ شو و در معیشت و زندگیاش بر او سختگیر و خود را در کام او شیرین مکن تا (مبادا) به تو میل پیدا کند.[4]
اَیا، سرگشتهی دنیا مشو غرّه به مهر او/ که بس سرکش که اندر گور خشتی زیر سر دارد
طمع در سیم و زر چندین مکن گر دین و دل خواهی/ که دین و دل تبه کرد آنکه دل در سیم و زر دارد
جهان پرآتش آزست و بیچاره دل آن کس/ که او اندر صمیم دل از آن آتش شرر دارد
چه نوشی شربت نوشین و آخر ضربت هجران/ همه رنجت هبا گردد همه کارت هدر دارد
واکنش مؤمن در برابر بلا
آنچه تاکنون دربارهی حکمتهای ابتلائات الهی مورد بحث و بررسی قرار گرفت، گوشهای از دریای ژرف حکمتهای پروردگار متعال بود که از میان گنجینهی آیات و روایات انتخابشده و مطرح گردید. تمام این موارد را دربارهی مؤمنین میتوان در یک عنوان کلّی جای داد و آن خیرخواهی خداوند کریم دربارهی بندگان مؤمن خویش است. خیرخواهی پروردگار برای بندهی خود، گاهی شکل مجازات به خود میگیرد تا مؤمن را از مسیر غلط منصرف سازد و کفّارهای باشد برای آمرزش گناهانش، و گاهی تنها وسیلهای است برای کشف استعدادها و تواناییهای او و درعینحال ارتقاء درجات معنوی و اخرویاش بهسوی مقام قُرب و عبودیّت حضرت حق.
از امام باقر علیه السّلام روایتشده است که فرمودند: «مَا أُبَالِي أَصْبَحْتُ فَقِيراً أَوْ مَرِيضاً أَوْ غَنِيّاً لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ لَا أَفْعَلُ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا مَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ». مرا باکی نیست از اینکه صبح کنم درحالیکه فقیر یا مریض یا غنیّ و بینیاز باشم، چراکه خداوند میفرماید: من با مؤمن کاری نمیکنم مگر آنکه برای او بهتر باشد.[5] بنابراین هرگاه مؤمن به این بینش و بصیرت نسبت به ابتلائات، بلکه تمامی افعال حقتعالی دست پیدا کرد، آنوقت بلا و آسایش در نظر او یکسان است و چون میداند که هر حالی که خدای رحمن برای او مقدّر فرموده است به خیر و صلاح اوست، لذا همواره شکرگزار درگاه او و راضی به مقدّرات حکیمانهی پروردگار است. مولا امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در خطبهی متّقین (خطبهی 193 از نهجالبلاغه)، یکی از اوصاف متعالی اهل تقوا را همین ویژگی دانسته و فرمودهاند: «... نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ ...». (اهل تقوا) در بلا همان گونهاند که در خوشیها هستند.[6] یعنی همانطور که اهل تقوا و مؤمنین در حالت گشایش و وسعت، از خدای متعال غافل نگردیده و پیوسته شکرگزار درگاه او و راضی به مقدّرات و قضای الهی هستند، در حال ابتلاء و مصیبت نیز در حالت ایشان تغییری ایجاد نمیشود.
شخصی از امام صادق علیه السّلام دربارهی این کلام که به ابوذر صحابی بزرگوار رسول خدا صلّی الله علیه و آله نسبت داده میشد، سؤال کرد: «سه چیز است که مردم از آنها بدشان میآید و من دوستشان دارم، من مرگ، فقر و بلا را دوست دارم». امام علیه السّلام فرمودند: «إِنَّ هَذَا لَيْسَ عَلَى مَا يَرْوُونَ إِنَّمَا عَنَى الْمَوْتُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الْحَيَاةِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ الْبَلَاءُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الصِّحَّةِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ الْفَقْرُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الْغِنَى فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ». حقیقت اینطور که آنها گمان نموده و روایت میکنند نیست، بلکه ابوذر تنها (از این کلام) این معنا را قصد کرده بود که: مرگ درراه اطاعت از خدا نزد من محبوبتر است از زندگی در معصیت و نافرمانی پروردگار، و بلا در مسیر طاعت خداوند نزد من محبوبتر است از صحّت و سلامت در نافرمانی پروردگار، و فقر در راه طاعت حق تعالی پیش من محبوبتر است از بینیازی و ثروتی که در راه معصیت خدا باشد.[7]
مقام صدّیقین
خداوند متعال در سوره نساء میفرماید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً». و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشین كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبى هستند.[8]
در تفسیر کلمهی «صدّیقین» در این آیهی شریفه آمده است: «و امّا کلمهی (صدّيقين) بهطوری كه خود لفظ دلالت میکند مبالغهی در صدق است، يعنى كسانى كه بسيار صادقاند. چيزى كه هست صدق تنها زبانى نيست، يكى از مصاديق آن سخنانى است كه انسان میگوید، يك مصداق ديگرش عمل است، كه اگر مطابق با زبان و ادّعا بود آن عمل نيز صادق است، چون عمل از اعتقاد درونى حكايت میکند، و وقتى در اين حكايتش راست میگوید، كه ما فى الضمير را بهطور كامل حكايت كند، و چيزى از آن باقى و بدون حكايت نگذارد.
چنين عملى راست و صادق است، و امّا اگر حكايت نكند و يا درست و كامل حكايت نكند، اين عمل غير صادق است، و همچنين سخن صدق آن سخنى است كه با واقع و خارج مطابقت داشته باشد، و چون گفتن نيز يكى از افعال است، قهراً كسى كه صادق در فعل خويش است سخن نخواهد گفت مگر آنچه كه راست بودنش را میداند، و میداند كه اين سخن را در اینجا بايد گفت، و گفتن آن حق است، و بنابراین سخن چنين كسى هم صدق خبرى دارد، و هم صدق مخبرى. پس صديق آن كسى است كه بههیچوجه دروغ در او راه ندارد، و چنين كسى كارى كه حق بودن آن را نمیداند نمیکند، هر چند كه مطابق با هواى نفسش باشد و سخنى را كه راست بودن آن را نمیداند نمیگوید، و قهراً حتّى كسى بهجز حق را هم نمیبیند، پس او كسى است كه حقايق اشيا را میبیند، و حق میگوید و حق انجام میدهد».[9] با این توضیح و تفسیری که از صدّیقین داده شد، این مسند تنها از آنِ معصومین یعنی حضرات اهلبیت علیهم السّلام است چنان چه در برخی روایات هم صدّیقین به ائمّهی اطهار علیهم السّلام تفسیر شدهاند.
امّا در تفسیر نمونه دربارهی مقام صدّیقین چنین آمده است: «از اين تعبير روشن میشود كه بعد از مقام نبوّت، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نيست، نهتنها راستى در گفتار بلكه راستى در عمل و كردار كه شامل امانت و اخلاص نيز میگردد، زيرا امانت همان صداقت در عمل است همانطور كه راستگویی امانت در گفتار است، و در مقابل آن، هيچ صفت زشتى بعد از كفر بدتر از دروغ و نفاق و خيانت در سخن و عمل نيست (بايد توجه داشت كه صدّيق صیغهی مبالغه است و به معنى كسى است كه سر تا پا راستى و درستى است). در بعضى از روايات صدّيق به على علیه السّلام و امامان اهلبیت علیهم السّلام تفسير شده است و همانطور كه بارها گفتهایم اینگونه تفسيرها بيان مصداق روشن و عالى آيات است و معنى انحصار را نمیرساند».[10] چنان چه ظاهر آیهی 19 از سورهی حدید نیز بر این معنا (عدم انحصار آیه در وجود نورانی اهلبیت علیهم السّلام) دلالت میکند: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِم ...». كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، آنها صدّيقين و شهدا نزد پروردگارشانند.[11]
از آیات گذشته و تفسیر آن –چه مقام صدّیقین را مختصّ اهلبیت علیهم السّلام بدانیم و چه این مقام را مختصّ آن بزرگواران ندانسته ولی ایشان را مصداق اکمل و اتمّ آن بدانیم_ پرواضح است که مقام و درجهی صدّیقین بسیار بالا و ارجمند است. چه کسانی قادرند این رتبه و درجه را تحصیل کنند و توفیق یابند تا در بهشت با مصادیق اکمل و اتمّ این آیات که حضرات ائمّهی اطهار و معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هستند، همنشین گردند؟
امام صادق علیه السّلام میفرمایند: «أَنَّ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع يَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَزْوِي عَنْهُ مَا هُوَ شَرٌّ لَهُ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ عَلَيْهِ عَبْدِي فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ فِي الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِي وَ أَطَاعَ أَمْرِي». بهدرستی که در آنچه خدای عزّ و جلّ به موسی بن عمران علی نبیّنا و آله و علیه السّلام وحی فرمود، آمده است: ای موسی بن عمران! هیچ مخلوقی را نیافریدم که نزد من محبوبتر از بندهی مؤمنم باشد. همانا من او را مبتلا میسازم چون برایش بهتر است، و به او عافیت میبخشم به خاطر آنکه برایش بهتر است، و آنچه برای او بد است از او میگیرم چون این کار خیر اوست و من بهتر (از هرکسی) میدانم که چه چیزی بندهی مرا اصلاح میکند، پس باید بندهام بر بلای من صبر کند و شکر نعمتهایم را بهجا آورده و به قضا و حکم من راضی باشد، که چنان چه طبق خشنودی من عمل کند و فرمان مرا اطاعت نماید، او را در زمرهی صدّیقین نزد خود ثبت خواهم کرد.[12]
بنابراین حدیث نورانی از وجود مقدّس امام صادق علیه السّلام، هرگاه مؤمن در برابر ابتلائات پروردگار صبور و راضی باشد و از مسیر رضای پروردگار خارج نگردد، خداوند متعال او را به مقام صدّیقین نائل خواهد کرد. این روایت، جایگاه مهمّ و والای ابتلائات الهی و اثر بینظیر آن را در تعالی و رشد انسان مؤمن، بهخوبی به تصویر کشیده است. نیل به مقام صدّیقین و همنشینی با انبیاء و اوصیاء، یکی از بزرگترین آرزوهای اولیاء خداست که میتوان از این طریق بدان راه پیدا کرد.
خودآزمایی
1-یکی از حکمتهای ابتلائات الهی را بیان کنید؟
2-واکنش مؤمن در برابر بلاها چگونه است؟ چرا؟
پینوشتها:
[1] سوره رعد/ آیه 28 (ترجمه مکارم).
[2] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص 277.
[3] همان.
[4] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 69 ص 52.
[5] التمحيص ص 57.
[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص 303.
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج 8 ص 222.
[8] سوره نساء/ آیه 69 (ترجمه مکارم).
[9] ترجمه الميزان ج 4 ص 651.
[10] تفسير نمونه ج 3 ص 460.
[11] سوره حدید/ آیه 19 (ترجمه مکارم).
[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 61.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده